همراه شو عزیز


برهوتی بود که بیا و ببین . نه تلاشی . نه ارتباطی و نه ثمره ای . روز ها و هفته ها پشت سر هم می گذشت ، به امید فردایی بهتر برای تئاتر کهن شهر ورامین . شهرستانی که در میان شهرستان های دیگر ، افتخار داشتن یکی از قدیمی ترین انجمن ها نمایش کشور را همچون افتخارات دیگر تاریخی اش به دوش می کشد . اما ، دریغ ...
متولیان تئاتر ، هنر و فرهنگ شهر گویی تمام فرهنگ و هنر را در کانون مساجد جستجو می کردند و دیگر هیچ ... هر روز جلسه و سمینار و همایش ... یکی از فرهنگسراها را از دست دادیم . تمام رشته های هنری شهر با مشکلات مالی و عدم توجه مسئولین دست و پنجه نرم می کردند و هر روز از روزهای اوج هنر شهرستان ، بیشتر و بیشتر فاصله گرفتیم . و در این میان تئاتر ؛ همیشه مظلوم تر ...
برای نجات باید اتفاقی می افتاد ...
ابتدا پیشکسوت همیشه همراه تئاتر ورامین ، « عزت الله قمی » آمد . با پشتکار همیشگی و برگزاری کلاس های آموزشی که جای خالیش همیشه در شهر ما آزار دهنده است . هر چند با حضور دوباره اش در عرصه و صحنه ی تئاتر گویا بعضی از دوستان احساس خطر کردند که نکند خدایی ناکرده جایشان کمی تنگ شود .
سپس ، « جعفر کاظمی » . دوست قدیمی هنر تئاتر شهرستان . اینبار ، یکی از خودمان متولی فرهنگ و هنر شهرمان شد . کسی که همچون خود ما ، با تمام مشکلات موجود شهرستان نه تنها آشنایی کامل دارد ، بلکه دست و پنجه هم نرم کرده بوده و برای رفع مشکلات کمر همت بسته است .
دیگر پیشکسوتان تئاتر ، همه آمدند . از محسن زارع و حسین تاجیک و علیرضا امینی گرفته تا هنرمندان جوان تر و جویای نام شهرستان .
و حالا ؛ « امیر حسین شفیعی » : پرچم دار فرامرزی تئاتر خیابانی کشور . که با ارتباطات وسیع و تجارب گسترده ی خود آمده تا با همدلی و همراهی دیگر متولیان و پیشکسوتان ، به داد تئاتر شهرمان برسد .
ترکیب همکاری ها را که نگاه می کنیم ، رد پایی از همدلی می بینیم . رد پایی از امید ، تلاش ، برای پیشرفت . برای فردا . برای همه ، برای تئاتر ...
در این میان جای استاد وزیری و احمد شهابی خالی است . خدایشان بیامرزد .
به نظر می رسد امروز ، اگر آنها هم بودند ، با آستین بالا زده مشغول کمک بودند و هر یک به وسع خود همچون دیگر عزیزان ، گوشه ای از کار را می گرفتند و یا علی ...
امروز هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست . چرا که از عزم جزم متولیان و پیشکسوتان تئاتر شهر مشخص است ، همه آمده اند در روح مرده ی تئاتر نفسی تازه بدمند .
آری دوستان ؛ دیگر وقت آن رسیده که آستین ها را بالا بزنیم و همراه شویم و دل به امواج حرکتی دهیم که با سختی و مرارت زیاد شکل گرفته است .
پس ؛ همراه شو ، عزیز ...