صفر ها را بسته اند

تا ما به بیرون زنگ نزیم

از شما چه پنهان

ما از درون

زنگ زدیم

                         زنده یاد حسین پناهی 


نمی خواستم چیزی بنویسم ، یا یادداشتی پیرامون نمایش های ورامین تنظیم کنم . این عهد مربوط به سال های نه چندان نزدیک با خودم بوده است . ولی وقتی دوست عزیزم ( عزت الله قمی ) ، با نمایش « قصه های خوب بابام » به روی صحنه برگشت و عکس العمل های اهالی تئاتر شهر پدریم ، ورامین را دیدم ، نگران شدم و هراسیم که ؛ نکند از درون زنگ زده باشیم ؟! . . .


هیچ کس دست مریزاد نگفت . چرا بگوید ؟ ! . تا وقتی می توانیم بد بگوییم و بیراه ببافیم ، دست مریزاد برای چه ؟

بعد از چند سال ، صحنه را با بازی چند شاگردش از خواب بیدار کرد . آثار عزت الله قمی از لحاظ سلیقه ی نمایشی با ذهن و نگاه من جور نبوده و نیست ولی به لحاظ بازی و بازیگرانش و بازی گرفتن از آنها با وسواس همیشگی اش برخورد کرده و می کند . نمایش « قصه های خوب بابام » نوید بروز چند بازیگر مستعد را به دیگران و صحنه ی خالی از بازیگر اعلام می داشت .

بعضی از دوستان قدیمی ، با همه ی گله هایی که از برخورد های معلم خوب تئاتر ورامین ( عزت الله قمی ) داشته ایم ، همیشه به احترام او و آثار نمایشی اش تمام قد ایستاده و با خوشی او را تشویق کرده ایم : چرا که معتقدیم با حضور امثال او در صحنه شاید ، تئاتر رو به موت منطقه ی ورامین ، جانی دوباره به خود بگیرد .

او ، هر چه نکرده باشد ، معلمی خوب بوده است . وقت گذاشتن و راه را نشان دیگران دادن .

شاید روش های او قدیمی باشد ولی هنوز کارآمد است و شاید خیلی کارآمد تر از روش های به اصطلاح امروزی دوستان مدعی .

می دانم ، هیچ گاه با او همفکر نبوده ام و او هیچ گاه از فعالیت های تئاتری گروهی و تجربی شهریار کوچولوها خوشش نیامده است ولی نمی توان قدر و ارج او را در تئاتر ایران و به ویژه منطقه ی ورامین نادیده گرفت . پس می خواهم باز به او با احترام نگاه کنم و دست به سینه بگویم :

بمان . . . روی صحنه بمان . . . این صحنه ، محل بازی های تو و شاگردان تو بوده ، هست و خواهد بود . . .

هر چند تنگ نظری ها راه را بر . . .

شاید از درون زنگ زده باشیم . . .

حسین تاجیک