بوی عجیبی میاد .

حالا بعد این همه سال ، تنها یه گوشه دنج نشستن و به خاطره ها فکر کردن .  . .

دیگه چیزی نمونده که بیاد . یه گوجه سبز دیگه که بخورم می رسه . . . نیم کیلو گوجه سبز که تموم شد ، فهمیدم دیگه نمی آد . نباید این طوری می شد . یک سـاعتی می شد که منتـظر بودم . فردا اولین روز خدمت بود . خودش ازم خواسـته بود . دلواپس شدم . نکنه . . .

بفرمائید ؛ رمزمون بود . وقتی گوشی رو بر می داشت ، اگه می گفت بله ، یعنی نمی تونم صحبت کنم .

-الو . . . بفرمائید . . .

-سلام . . .

-اشتباه گرفتین . . .

. . .

بوی عجیبی میاد .

نمی دونم چرا پتو رو کشیدم روش و فکر کردم سردش می شه . آخه مگه این دم آخری فرقی هم می کنه . نگاش که می کنم ، دلم براش می سوزه . از این پهلو به اون پهلو می شه و ساکت یخورده نگام می کنه و دوباره چشاش بسته می شه . این آخرین باری بود که تو چشمای هم نگاه کردیم .

به دنیا که اومد ، همه دنیام شده بود ؛ سروناز . سرونـاز کوچـولو صـداش می کردم . هیـچ وقت فکـرشم نمی کردم که یه روز خودم با دستای خودم دخترم و . . .

بغض گلوم و گرفته . هیچ صدایی نمی یاد . فقط خس خس نفسای آخر سرو ناز .

یاد نفسهای اون افتادم . یاد اشکاش . چقدر دوست داشت بهش می گفتم چقدر قشنگ نفس می کشی . عاشق این بود که وقتی گریه می کنه ، اشکاش و بخورم و بگم چقدر شوره . نمی دونم یه دفه چی شد . همه چی داشت خوب پیش می رفت . تا اینکه . . .

بوی عجیبی میاد .

الان داره می رقصه باهاش . همه کف می زنن . خوشحالن . یعنی الان به من و سرونازم فکر می کنه ؟

وقتی که گفت طلاق می خوام ، شوکه شدم . فکر کردم شوخی می کنه . گفتم :

-         باشه ، مهرت رو ببخش ، طلاقت می دم . می رم یه زن دیگه می گیرم .

-         مهرم و می بخشم .

-         شوخی می کنی . . . این همه سکه . کم پولی نیست ها . . .

-         نه که تو هم داری . . .

بهونه گیری هاش از همون جا شـروع شـد . هـر روز یه بامبول . هر روز یه مرافه . خسته شدم . گفتم شاید نمی دونه داره چی کار می کنه . نمی دونه چی می خواد . پشیمون می شه . پشیمون نشد . گفتم بیاد پای طلاق ، جا می زنه . جا نزد . تصمیمش رو گرفته بود . مصمم . توی دفتر ازدواج و طلاق شماره هفتاد و هفت . همون جایی که عقد کرده بودیم . یه بستنی برای سروناز خریدم ، یه بستنی واسه اون . با خودم می گفتم تا چند دقیقه دیگه سه تایی خوش و خندون و سرحال بر می گردیم خونه . وقتی اومدیم بیرون دنیا رو سرم خراب شده بود . حالا من موندم و سروناز . هنوز امیدوار بودم . می گفتم بر می گرده . به خاطر سروناز .

بوی عجیبی میاد .

نفس کشیدن برام سخت شده . عرق کردم . خیس خیس . بی حال بی حال . چشام سیاهی می ره . همه جا رو تار می بینم . قلبم داره هر لحظه یواش تر می زنه .

وقتی رفتم تو آرایشگاه دنبالش بهش گفتم :

-         می تونم دعوتتون کنم به یه زندگی مشترک ؟ . . .

-         با کمال میل می پذیرم .

شب عروسیمون ، همه رو قال گذاشتیم و رفتیم شمال . جاده دوهزار . تا یه هفته موبایل ها خاموش . ماهی گیری . جوجه کباب . قایق سواری . آتیش بازی . چایی آتیشی . اسب سواری . . .

بوی عجیبی میاد . . .

صدای نفس سروناز دیگه نمی یاد . بوی گاز تا مغز استخونم نفوذ کرده . دلم بوی گل مریم می خواد . بوی گلای مریمی که هر روز ، روزای اول ازدواجمون براش می خریدم . بوی گاز بوی گلای مریم و از یادم برده . خودم و می کشم سمت سرو ناز . بچه ام و بغل می کنم . سرده . دیگه نفس نمی کشه . لبخند نمی زنه . یخ کرده . پلکام سنگین شده . دیگه نمی تونم چشام و باز نگه دارم .

بوی عجیبی میاد .

بوی گاز . . .

بوی کافور . . .

رضا شیرازی

پاییز هشتاد و نه